کتاب حکومت در نگاه علی (ع)
1360-1361-کتاب حکومت در نگاه علی (ع)
زنده یاد استاد محمد جواد شفیعیان/عکس/
از آدم تا خاتم
مر ملائک را خطاب آمد که من
خلق خواهم کرد خلقی این زمن
او خلیفه ی من بود اندر زمین
بر همه مخلوق من باشد مهین
پس ملائک جملگی گفتند ما
حمد می گوییم ترا اندر سما
او کند سفک دماء و هم فساد
پیش گیرد شیوه ی کفر و عناد
گفت رازی هست اندر این هما
راز آنرا من بدانم نی شما
راست کردی قالبش را در زمان
پس دمید از روح خود در قلب آن
گفت ملائک را که آنک اسجدوا
جملگی تان سجده برده پیش او
جملگی شان سجده کرده بی امان
غیر ابلیس کو ابا کردی از آن
گفت من از آتشم او از لجن
خلقت او نیستی برتر زمن
پس ابا کردی و استکبار او
ارزش خود را نمودی خوار او
او بدیدی قالب آدم عیان
او ندیدی قلب را در آن میان
او گل آدم بدیدی نی دلش
او تنش دیدی ندیدی منزلش
او تراب وطین و صلصالش بدید
او نفخت فیه من روحی ندید
او بدیدی پایگاه سافلین
او ندیدی جایگاه عارفین
این گل خشک ترک خورده نبین
آن گل شاداب جان او ببین
او بدیدی صورت قابلیان
او ندیدی سیرت هابیلیان
او بدیدی کبر نمرود شمن
او ندیدی آن خلیل بت شکن
او بدیدی ظلم فرعون لئیم
او ندیدی طور سیناء کلیم
او بدیدی قیصر بیداد گر
او ندیدی عیسی بیدار گر
/از آدم تا خاتم-از زنده یاد استاد محمد جواد شفیعیان/
از آدم تا خاتم
یک زمان نمرود مستکبر فخور
برسرش بنهاد تاجی از غرور
برگرفتی او همی تیر و کمان
تا زند با آن خدای آسمان
پس خدا انگیخت ابراهیم را
تا بگیرد از سرش دیهیم را
تا بکوبد جملگی بتهای او
هم فرو بنشاند آن غوغای او
گفت ابراهیم با مردم سخن
دست بردارید از این رسم کهن
این بتان مخلوق دستان شما
کی توانند بود درمان شما
با شما ای مه پرستان همچنین
فاش گویم لا احب الافلین
ماه و خورشید هر دو مخلوق خدا
هر یکی سوی خدا ما را هدی
چون که او بتهایشان را زد شکست
کینه اش اندر دل ایشان نشست
آتشی افروختند نمرودیان
آتشی از جهل و خشم و کینه شان
تا بسوزانند خلیل الله را
دوستدار و مخلص الله را
کرد آتش را بر او سرد و سلام
کرد بر نمرود حجت را تمام
دادفرمان پشه ای را که بگیر
جان این مستکبر نادان پیر
رفت ابراهیم بسوی دلستان
جانب مکه بهمراه کسان
برد هاجر را و اسماعیل را
تا چه فرماید خدا جبرییل را
پس فرود آمد در آن صحرای داغ
نی نشان از آب و باد و باغ و راغ
بود کودک تشنه و هل هل زنان
بود هاجر در پی آبی دوان
تا بیابد جرعه ی آبی در آن
تا بریزد کودکش را در دهان
ناگهان جوشید او را زیر پا
چشمه ی آب زلالی دیر پا
چشمه ی زمزم در آن صحرای داغ
بهتر از هر بوستان و باغ و راغ